ملکوت مریم
مهربون و متین سرت رو انداخته بودی پایینو میگفتی:
یه غلامی وقتی اشتباهی میکنه پیش پادشاهش حتی اگه بخشیده هم بشه سرش پایینه
هر بار که نگاهت کردم سرت پایین بود... تو چقدر خوبی...تو که گناهی نکردی...تو یکپارچه نوری
" وقتی میرم تو اتاقت میزت تختت کمدت پنجره ی اتاقت همه چیز اتاقت حتی قاب عکس خودت به من نگاه میکنند و سراغ تورو ازم میگیرند..."
نوشته شده در سه شنبه 90/6/8ساعت
5:52 عصر توسط مریم| نظرات ( ) |